کد قالب کد: هیام سعیدی - ترنم بارونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 هیام سعیدی - ترنم بارونی

 

لیلایت منم......

یکشنبه 87 تیر 16 ساعت 1:27 صبح

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

مرتضی عبداللهی


نوشته شده توسط : هیام سعیدی

نظرات دیگران [ نظر]


 

سلام بر نگاه تو بلند آسمانی ام

یکشنبه 87 تیر 16 ساعت 1:13 صبح

سلام بر نگاه تو بلند آسمانی ام
که ازحضیض خاکها به اوج می کشانی ام

من از تبار لحظه های تند سیر زندگی
تو از تبار دیگری، بهار جاودانی ام

سراسر وجود من پر است از صدای تو
وجود من فدای تو، بیا به میهمانی ام

به ذره ذره جان من طلب زبانه می کشد
ولی در این حصارها اسیر ناتوانی ام

رسیده ام به مرگ خود، دراین غروب واپسین
بیا به چشم من نشین ، تمام زندگانی ام

شنیده ام که می رسی، نشسته ام به راه تو
سلام بر نگاه تو، بلند آسمانی ام

نوشته شده توسط : هیام سعیدی

نظرات دیگران [ نظر]


 

یه شب مهتاب

چهارشنبه 87 تیر 12 ساعت 2:40 صبح

یه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب
منو می‌بره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه،
دره به دره
صحرا به صحرا،
اون جا که شبا
پشت بیشه‌ها
یه پری می‌آد
ترسون و لرزون
پاشو می‌ذاره
تو آب چشمه
شونه‌می‌کنه
موی پریشون...

یه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب
منو می‌بره
ته اون دره
اون‌جا که شبا
یکه و تنها
تک‌درخت بید
شاد و پرامید
می‌کنه به ناز
دس‌شو دراز
که یه ستاره
بچکه مث
یه چیکه بارون
به جای میوه‌ش
سر یه شاخه‌ش
بشه آویزون...

یه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب
منو می‌بره
از توی زندون
مث شب‌پره
با خودش بیرون،
می‌بره اون‌جا
که شب سیا
تا دم سحر
شهیدای شهر
با فانوس خون
جار می‌کشن
تو خیابونا
سر میدونا:
عمو یادگار!
مرد کینه‌دار!
مستی یا هش‌یار
خوابی یا بیدار؟

*

مست ایم و هش‌یار،
شهیدای شهر!
خواب ایم و بیدار،
شهیدای شهر!
آخرش یه شب
ماه می‌آد بیرون،
از سر اون کوه
بالای دره
روی این میدون
رد می‌شه خندون...

یه شب ماه می‌آد
یه شب ماه می‌آد
...



نوشته شده توسط : هیام سعیدی

نظرات دیگران [ نظر]


 

شعاع دایره

یکشنبه 87 تیر 2 ساعت 12:13 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

هر چه شعاع دایره داشته‌های ما بیشتر می‌شود

مساحت مسئولیت‌های ما بیشتر می‌گردد

محیط برخورد ما با نداشته‌هایمان بیشتر می‌شود

هر بیشتر داشته باشیم به جای لذت بیشتر درد بیشتری

و به جای احساس بی‌نیازی بیشتر احساس نیازمندی بیشتری را احساس خواهیم کرد

در حالی که بسیار بیشتر تلاش می‌کنیم و بسیار بیشتر خود را هزینه می‌کنیم


نوشته شده توسط : هیام سعیدی

نظرات دیگران [ نظر]


 

بسم الله النور

یکشنبه 87 تیر 2 ساعت 12:9 عصر

بسم الله النور
چون نور حقیقت تابیدن گرفت آنگاه آنکه پاک پاک است بدون هیچ تیرگی جز نور نخواهد دید و به جز آن نخواهد اندیشید ایشان کسی را از نور محروم نکنند
ولی آنکه تیرگی در او هست به همان میزان احساس نار خواهد داشت و گمان جهنّم خواهد برد چنانچه خواهد سوخت و جز آن نخواهد دید و جز آن نخواهد گفت و دعوت به غیر این انگار درست و نادرست نخواهد داشت
ولی گروهی هم هستند که ایشان را گروهی تیره و گروهی زلال می‌بینند ایشان آیینه‌وار تیرگی دنیا را به پشت هموار کرده‌اند تا نور را به تاریکترین زوایای زندگی دیگران منتشر کنند و خود نیز آفتابگردان هستیند بدون ادعایی

نوشته شده توسط : هیام سعیدی

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >